سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس را سر انجامى است ، شیرین و یا تلخکامى است . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 92 اردیبهشت 15 , ساعت 5:23 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 تاثیر نگاه در پوشش زنان (1)

 اینکه بخواهیم بگوییم نوع نگاه ( توجه ) به زنان در رفتار و پوشش زنان بی تاثیر یا کم اثر است بی انصافی کرده ایم ؛ و اینکه خانمها بدانند چطور به آنها نگاه می کنند برایشان مهم است؛ می نویسم به امید جامعه ای سالم و یارپسند؛ از دوستان درخواست دارم در تصحیح و تکمیل این مبحث بنده را یاری نمایند.

  اسرار نگاه به زنان از جمله :

       

 – نگاه مادی : در این نگاه ظاهر خیلی مهم است؛ زیبایی چهره، تناسب اندام، قد و میزان دارایی و ثروت و اسم و رسم ( دکتر، مهندس و ...)؛ انسانها در جامعه اغلب با این نگاه می نگرند و تصمیم می گیرند. نگاه حیوانی دراین نگاه جا دارد.  نگاه حیوانی : همانطور که می دانید انسان حیوان  متفکر و دارای انتخاب است ؛  حیوان است چون مانند همه حیوانات نفس می کشد، می خورد، می خوابد و ...  سالهاست که انسانها در کنار حیوانات زندگی می کنند؛ ولی مثلا از 1000 سال پیش تا الان حیوانات همانطور که بوده اند هستند و پیشرفتی نکرده اند اما انسان چطور؟ ... این یکی از تفاوت های بین انسان و حیوان است. انسانها علاوه بر اعمال مشترکی که با حیوانات دارند تفاوتهایی چون سخن گفتن، خندیدن، فکرکردن و یا حتی اراده کردن در برابر غرایز حیوانی چون نخوردن نخوابیدن و ... دارند. اما  انسانها هر کاری کنند باز حیوان هستند و   نگاهی دارند آنچنان که یک حیوان به حیوان دیگر می نگرد

 

 و این خطری است در برابر جامعه انسانی. زیرا انسانها در ظاهر فراتر از حیوان نشان می دهند؛

 

اگر دین نبود و سازنده انسانها(خداوند) ، آنها را راهنمایی نمی کرد انسانها از حیوانات نیز پست تر زندگی می کردند

 زیرا حیوانات طوری آفریده شده اند که همه به یک طرز خاص زندگی می کنند ولی انسانها می توانند متفاوت از یکدیگر زندگی کنند مثلا هیچ حیوانی همجنس باز نیست ولی برخی انسانها ...

در دین انسانهایی با تقواتر هستند که بتوانند هر یک از این غرایز حیوانی را در جهت فرمایش آفریدگار بهتر کنترل کنند          

نگاه معنوی ( نگاه فرا حیوانی ) : در این نگاه ظاهر خیلی مهم نیست؛ کمالات انسانی مهم تر است کمالات انسانی مثلا :  خوش خلقی، ادب، صبر، خداشناسی و ... این نگاه، نگاه سطحی نیست این نگاه، نگاهی نیست که در آن بد بینی راه داشته باشد این نگاه خوش بینی است، نگاه عیسی بن مریم است به سگ مرده و بدبو، نگاه حضرت عبد العظیم است به دشمن شراب خوارش ... عجب دارم از سر به زیری عالمان پیر مستجاب الدعا و از مبارزه با نگاه حیوانی که تا مرگ فراموششان نمی شود

 این مبحث ادامه دارد ...


یکشنبه 92 اردیبهشت 15 , ساعت 5:19 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم         

 می خواهند مرقد حضرت زینب (سلام علیها) را نیز خراب کنند با اینکه زبانشان عربی است حتی  یک بار  زیارت  حجر بن عدی  را نخوانده بودند و مرقد ایشان را خراب کردند  چرا که کلمه ای از شرک در آن نمی دیدند آنها توسل را شرک می دانند

 

 ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35) ) در سوره مائده آمده : برای تقرب به خدا سراغ وسیله بروید

 تفسیر صوتی این آیه:              http://rasekhoon.net/media/download/686376  

اخبار تخریب مرقد حجر بن عدی و بدن  سالم ایشان بعد از حدود 1400 سال :

http://www.irinn.ir/news/14300/%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%a8%db%8c-%d8%b4%d8%b1%d9%85%db%8c-%d9%88%d9%87%d8%a7%d8%a8%db%8c-%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d9%88%d8%b1%db%8c%d9%87 


سه شنبه 92 اردیبهشت 3 , ساعت 9:57 صبح

به نام دوست

خانوووووووم….شــماره بدم؟

 

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

خانوووووووم… شــماره بدم؟

خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟

خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

 

این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!

بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود…!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!Image result for ?دختر امام زاده?‎

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد…!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد!

احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می‌کند! اما این‌طور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

 

 

Related image


<   <<   21   22   23   24   25      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ